کار بی ریاء

شهید عبد الحسین برنسی :
بچه ها می گفتند:ما صبح ها کفش هایمان را واکس خورده می دیدیم و نمی دانستیم چه کسی واکس می زند؟!
بعدا فهمیدیم که وقتی نیروها خوابند واکس را بر میدارد و هر کفشی که نیاز به واکس داشته باشد، واکس میزند. مشخص شد این فرد همان فرمانده ما، شهید عبد الحسین برنسی بوده است.
سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشق روی گل با ما چها کرد
غلام همت آن نازنینیم
که کار خیر،بی روی و ریا کرد



:: موضوعات مرتبط: شهدا , خاطرات , ,
:: برچسب‌ها: مطلب ارسالی از محمد گلمحمدی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده :
تاریخ : 3 مرداد 1394
سن عاشقی پایین اومده...
 
خاطرات یک سرباز عراقی
یه پسر بچه رو گرفتیم که ازش حرف بکشیم.
آوردنش سنگر من. خیلی کم سن و سال بود.
بهش گفتم: « مگه سن سربازی توی ایران هجده سال تمام نیست؟
سرش را تکان داد. گفتم: « تو که هنوز هجده سالت نشده! »
بعد هم مسخره اش کردم و گفتم: « شاید به خاطر جنگ ، امام خمینی کارش به جایی رسیده که دست به دامن شما بچه ها شده و سن سربازی رو کم کرده؟ »
جوابش خیلی من رو اذیت کرد. با لحن فیلسوفانه ای گفت:
« سن سربازی پایین نیومده ، سن عاشقی پایین اومده.»


:: موضوعات مرتبط: شهدا , خاطرات , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
تاریخ : پنج شنبه 1 مرداد 1394
منتظرم ...

منتظرم ...

 

منتظرم ! منتظر دلي از جنس نور ، كسي از قوم خورشيد ! كسي از نژاد نفس هاي گرم ! مردم نيز منتظرند ! و غرق در لحظه هاي انتظار ، نيازشان را از لا به لاي نفس هاي حيران خود بازگو مي كنند . شقايق ها منتظرند ! منتظر كسي كه به فرهنگ شبنم ايمان بياورد . كسي كه آيينه هاي مكدر زمانه را در هم بشكند و اشك هاي ارغواني را از كوچه هاي پريشاني نجات دهد . كوچه ها چشم به راهند !

مهدي جان اين چراغ ها و شيريني ها و شادي ها براي توست و به ياد تو كه گر نباشد باطل است .

عاشقان منتظرند ! عاشقان بي تابند ، بي قرارند تا هم آواز شيدايي صبح فردا باشند . اي دريا تبار ، بر گونه هاي امت ببار . عاشقانت صبورند ، منتظر خواهند ماند .

 



:: موضوعات مرتبط: امام زمان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
تاریخ : پنج شنبه 1 مرداد 1394
خدا کند بیاید مسافری که نیامد

خدا کند بیاید مسافری که نیامد
و کوچه کوچه بنازم به عابری که نیامد
شکست بغض غرورم در انتظار عزیزی
تعجیل در امر فرج صلوات اکنید بیاید مسافری که نیامد...



:: موضوعات مرتبط: امام زمان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
تاریخ : پنج شنبه 1 مرداد 1394
زندگینامه ی شهید حسن باقری

ابتدای زندگی

۲۵ اسفند ۱۳۳۴ مصادف با روز تولد حسین بن علی در تهران به دنیا آمد.[۴] منابع دیگری محل تولد دقیق او را روستای افشرد از توابع بخش خواجه شهرستان هریس از استان آذربایجان شرقی می دانند که بعدها به همراه خانواده به تهران مهاجرت نموده‌اند.[۵] وی دوره دبستان را در مدرسه مترجم الدوله و دوره متوسطه را در دبیرستان مروی تهران به پایان رساند.[۶][پیوند مرده]

تحصیلات

در سال ۱۳۵۴ در رشته دامپروری دانشگاه ارومیه پذیرفته شد.[۷] وی بعد از سه ترم از دانشگاه اخراج شد و در اسفند ۱۳۵۶ لباس سربازی را به تن کرد. دوران آموزشی سربازی را در نقده گذراند و از آن‌جا به ایلام فرستاده شد.[۲][۶] در ایلام با روحانیون شهر، از جمله امام جمعه شهر ارتباط داشت و اخبار پادگان را به وی منتقل می‌کرد.[۸]

در سال ۱۳۵۷ در پی فرمان روح‌الله خمینی مبنی بر فرار سربازها از پادگان‌ها، با استفاده از غفلت مأمورین از سربازی فرار کرد.[۲][۹] به دلیل برخورداری از آموزش نظامی، به همراه سایر اعضای خانواده و دوستانش در تصرف کلانتری ۱۴ و در تهران نقش بارزی داشت.[۸]

وفات

او در ۹ بهمن ۱۳۶۱[۱] وقتی در منطقه فکه مشغول شناسایی منطقه دشمن و آماده‌سازی عملیات والفجر مقدماتی بود، در سنگر دیده بان مورد اصابت گلوله خمپاره قرار گرفت و همراه با کشته شد. باقری در هنگام مرگ ۲۷ سال داشت.[۹] محلّ دفن وی، قطعهٔ ۲۴ گلزار شهدای بهشت زهرای تهران است.[۴][پیوند مرده]



:: موضوعات مرتبط: شهدا , زندگینامه ی شهدا , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
تاریخ : پنج شنبه 1 مرداد 1394
داستان راستان-رسول اکرم و دو حلقه جمعیت

(مسجد مدینه در صدر اسلام تنها براي اداي فریضه نماز نبود،بلکه مرکز جنب و جوش و فعالیتهاي دینی و اجتماعی مسلمانان
همان مسجد بود.هر وقت لازم می شد اجتماعی صورت بگیرد مردم را به حضور در مسجد دعوت می کردند،و مردم از هر خبر
مهمی در آنجا آگاه می شدند و هر تصمیم جدیدي گرفته می شد در آنجا به مردم اعلام می شد.مسلمانان تا در مکه بودند از هر
گونه آزادي و فعالیت اجتماعی محروم بودند،نه می توانستند اعمال و فرائض مذهبی خود را آزادانه انجام دهند و نه م یتوانستند
تعلیمات دینی خود را آزادانه فرا گیرند.این وضع ادامه داشت تا وقتی که اسلام در نقطه حساس دیگري از عربستان نفوذ کرد که
یعنی شهر پیغمبر معروف شد. پیغمبر اکرم بنا به پیشنهاد مردم آن شهر و طبق « مدینۀ النبی » بود و بعدها به نام « یثرب » نامش
عهد و پیمانی که آنها با آن حضرت بستند، به این شهر هجرت فرمود.سایر مسلمانان نیز تدریجا به این شهر هجرت کردند.آزادي
فعالیت مسلمانان نیز از این وقت آغاز شد.اولین کاري که رسول اکرم بعد از مهاجرت به این شهر کرد، این بود که زمینی را در
نظر گرفت و با کمک یاران و اصحاب این مسجد را در آنجا ساخته) شد،چشمش به دو اجتماع افتاد که از دو دسته تشکیل شده
بود و هر دسته اي حلقه اي تشکیل داده سر گرم کاري بودند.یک دسته مشغول عبادت و ذکر و دسته دیگر به تعلیم و تعلم و یاد
دادن و یاد گرفتن سرگرم بودند.هر دو دسته را از نظر گذرانید و از دیدن آنها مسرور و خرسند شد.به کسانی که همراهش بودند
لکن من براي تعلیم و دانا » : آنگاه جمله اي اضافه کرد «. این هر دو دسته کار نیک می کنند و بر خیر و سعادتند » : رو کرد و فرمود
پس خودش به طرف همان دسته که به کار تعلیم و تعلم اشتغال داشتند رفت و در حلقه آنها نشست. «. کردن فرستاده شده



:: موضوعات مرتبط: کتاب , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
تاریخ : پنج شنبه 1 مرداد 1394
راز شش گوشه بون ضریح امام حسین(عج)

ضریح جدید حرم مطهر امام حسین(ع) به کربلا رسیده و قرار است جایگزین ضریح قبلی شود. ضریحی که مثل همه ضریح های قبلی این حرم مطهر، شش گوشه دارد.
برای خواندن مطلب به ادامه ادامه مطلب بروید



:: موضوعات مرتبط: ائمه اطهار , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب
نویسنده : گمنام
تاریخ : پنج شنبه 1 مرداد 1394
آخرین نگاه

وقتی این شهید بزرگوار را در قبر گذاشته بودند مادرش بالای قبر ایستاده بود..گفت خدایا چشمای علی اکبر من شب دامادی خیلی قشنگ شده بود ،میخوام برای آخرین بار ببینمشون..گفت علی اکبرم چشماتو باز برای اخرین بار چشماتو ببینم و گفت خدایا!تو رو به علی اکبر امام حسین (ع)قسم میدم یکبار دیگه چشمای اکبرم رو ببینم ! چشمای قشنگ این شهید بزرگوار(علی اکبر صادقی) برای لحظاتی باز شد و دوباره بسته شدند....



:: موضوعات مرتبط: شهدا , کرامات , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
تاریخ : سه شنبه 30 تير 1394
به کدامین شهید بابا می گویی

به کدامین شهید بابا می گویی؟؟ چرا شرمنده نمی شویم؟!



:: موضوعات مرتبط: شهدا , خواندنی ها , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
تاریخ : سه شنبه 30 تير 1394
علایم و نشانه‌های ظهور امام زمان(عج)

برای خواندن به ادامه ی مطلب بروید



:: موضوعات مرتبط: امام زمان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب
نویسنده : گمنام
تاریخ : سه شنبه 30 تير 1394